پارک رفتن هامان جون
بدون عنوان
یک نفس یاد خدا، یک سبد خاطر آسوده و شاد، یک بغل شبنم آرامش صبح، یک هزار آینه از جنس دعا، همه تقدیم شما ...
نویسنده :
مامان رزیتا
9:34
بدون عنوان
یک نفس یاد خدا، یک سبد خاطر آسوده و شاد، یک بغل شبنم آرامش صبح، یک هزار آینه از جنس دعا، همه تقدیم شما ...
نویسنده :
مامان رزیتا
9:34
روزمرگی
سلام پسرم عزیزم این روزها کلی شیطنت می کنی مدام یا زیر میز هستی یا پشت مبل تازه یادگرفتی از تخت بالا و پایین میری و خودتو اینطوری سرگرم می کنی تعطیلات آخرهفته گذشته مهمون داشتیم و کلی خوشگذرونی کردی همه لی لی به لالات گذاشتن و خیلی پرتوقع شدی حالا که مهمونارفتن بهونه می گیری آخرهفته رو رفتیم جاده چالوس و کلی بازی کردی و روی خاکهای اونجا مانور می دادی البته پسر خاله ها رو هم درگیر کرده بودی و از بغلشون پایین نمی اومدی آخر هفته خوبی داشتیم دیروز اولین اسم رو تلفظ کردی قبل از همه اسم هومن (پسر خاله ) رو یاد گرفتی مدام بهش می گی هوئن تلفظت خیلی زیبا و دوست داشتنی بود آخه شما هومن رو خیلی دوست داری البته این به...
نویسنده :
مامان رزیتا
10:49
روزمرگی
سلام پسرم عزیزم این روزها کلی شیطنت می کنی مدام یا زیر میز هستی یا پشت مبل تازه یادگرفتی از تخت بالا و پایین میری و خودتو اینطوری سرگرم می کنی تعطیلات آخرهفته گذشته مهمون داشتیم و کلی خوشگذرونی کردی همه لی لی به لالات گذاشتن و خیلی پرتوقع شدی حالا که مهمونارفتن بهونه می گیری آخرهفته رو رفتیم جاده چالوس و کلی بازی کردی و روی خاکهای اونجا مانور می دادی البته پسر خاله ها رو هم درگیر کرده بودی و از بغلشون پایین نمی اومدی آخر هفته خوبی داشتیم دیروز اولین اسم رو تلفظ کردی قبل از همه اسم هومن (پسر خاله ) رو یاد گرفتی مدام بهش می گی هوئن تلفظت خیلی زیبا و دوست داشتنی بود آخه شما هومن رو خیلی دوست داری البته این به ای...
نویسنده :
مامان رزیتا
10:49
بدون عنوان
پسرم این روزها پیشرفت قابل تحسینی داشته ای هم راه رفتن هم حرکاتت الان دیگه راحت با واکرت راه می ری و کلی باهاش بازی می کنی وقتی کاری انجام میدی که باب میل ما نیست تا نگاهت می کنیم فوری خودت لوس می کنی و سرسری می کنی تا حواس مارو پرت کنی قربونت برم الهی الان خیلی دلم تنگ شده ای کاش می تونستم هر لحظه پیشت باشم عزیزم در واقع پسرم بزرگ و بزرگتر می شه و من غافل از گذر زمان به سرعت باد تا چشم روهم میذارم شنبه به پنجشنبه رسیده و دوباره از اول نمی دونم هامانم از شرایط موجود رضایت داره بیا نه؟ ...
نویسنده :
مامان رزیتا
10:22
بدون عنوان
پسرم این روزها پیشرفت قابل تحسینی داشته ای هم راه رفتن هم حرکاتت الان دیگه راحت با واکرت راه می ری و کلی باهاش بازی می کنی وقتی کاری انجام میدی که باب میل ما نیست تا نگاهت می کنیم فوری خودت لوس می کنی و سرسری می کنی تا حواس مارو پرت کنی قربونت برم الهی الان خیلی دلم تنگ شده ای کاش می تونستم هر لحظه پیشت باشم عزیزم در واقع پسرم بزرگ و بزرگتر می شه و من غافل از گذر زمان به سرعت باد تا چشم روهم میذارم شنبه به پنجشنبه رسیده و دوباره از اول نمی دونم هامانم از شرایط موجود رضایت داره بیا نه؟ ...
نویسنده :
مامان رزیتا
10:22
اگر قرار بود دوباره فرزند م را تربيت كنم
با انگشتانم بيشتر نقاشي ميكشيدم تا با آن امر و نهي كنم . كمتر تنبيه ميكردم و بيشتر تشويق . فرزندم را بيشتر به تفريح ميبردم و با او بازي ميكردم . از جدي زندگي كردن دست بر ميداشتم و جدا زندگي مي كردم . بيشتر محبت مي كردم و كمتر زحمت مي كشيدم . كمتر سخت گيري ميكردم و بيشتر دستگيري ميكردم . اول خودم را ميساختم و بعد خانه ام را. &n...
نویسنده :
مامان رزیتا
9:11
اگر قرار بود دوباره فرزند م را تربيت كنم
با انگشتانم بيشتر نقاشي ميكشيدم تا با آن امر و نهي كنم . كمتر تنبيه ميكردم و بيشتر تشويق . فرزندم را بيشتر به تفريح ميبردم و با او بازي ميكردم . از جدي زندگي كردن دست بر ميداشتم و جدا زندگي مي كردم . بيشتر محبت مي كردم و كمتر زحمت مي كشيدم . كمتر سخت گيري ميكردم و بيشتر دستگيري ميكردم . اول خودم را ميساختم و بعد خانه ام را. « دايان لومانس ...
نویسنده :
مامان رزیتا
9:11